میثاق طلبگی

بسم الله الرحمن الرحیم



حسّ دین دوستى و گرایش به عوالم غیب و کشف اسرار ماوراء طبیعت جزء غرائز افراد بشر است، و می‏توان این غریزه را ناشى از جاذبه حضرت ربّ ودود دانست که عالم امکان بالأخصّ انسان اشرف را به مقام اطلاق و نامتناهى خود می‏کشد، و مغناطیس جان، همان جانِ جان است که از آن به جانان و حقیقة الحقائق و اصل قدیم و منبع جمال و مبدأ الوجود و غایة الکمال تعبیر کنند.



 (نکته:در این خلاصه برداری برخی توضیحات از جانب بنده برای مفهوم تر شدن متن اضافه شده و ممکن است برخی الفاظ بصورت بسیار محدود در همین راستا تغییر کرده باشد)


 

(بیان فطری بودن گرایش به عوالم غیب)

حسّ دین دوستى و گرایش به عوالم غیب و کشف اسرار ماوراء طبیعت جزء غرائز افراد بشر است، و می‏توان این غریزه را ناشى از جاذبه حضرت ربّ ودود دانست که عالم امکان بالأخصّ انسان اشرف را به مقام اطلاق و نامتناهى خود می‏کشد، و مغناطیس[1] جان، همان جانِ جان است که از آن به جانان و حقیقة الحقائق و اصل قدیم و منبع جمال و مبدأ الوجود و غایة الکمال تعبیر کنند.

 

((الکلّ عبارة و أنت المعنى یا من هو للقلوب مغناطیس[2]))[3]

 

(بیان ارزش جذبه)

این جذبه مغناطیسیّه حقیقیّه که نتیجه و اثرش پاره کردن قیود طبیعیّه و حدود انفسیّه و حرکت به سوى عالم تجرّد و اطلاق و بالأخره فناى در فعل و اسم و صفت و ذات مقدّس مبدأ المبادى و غایة الغایات و بقاى هستى به بقاى حضرت معبود است از هر چیزی که در تصوّر آید عالی‏تر و راقی‏تر است.

جذبة من جذبات الرّحمن توازى عبادة الثّقلین

{یک جذبه از جذبه‌های الهی (از نظر تأثیر در تکامل انسان ) با عبادت جن و انس برابری می‌کند.}

 

(بیان دخیل بودن تمام وجود انسان در سفر)

انسان در کمون ذات و سرشت خود حرکت به سوى این کعبه مقصود و قبله معبود را می ‏یابد و به نیروى غریزى و فطرى الهى بار سفر میبندد و با تمام شراشر وجود بدین صوب رهسپار می‏شود. لذا تمام اعضاء و جوارح او باید در این سفر به کار افتد.

 

عالم جسم و مادّه او که طبع اوست، و عالم ذهن و مثال او که برزخ اوست، و عالم عقل و نفس او که حقیقت اوست همه باید در این سفر وارد گردند و با یکدیگر تشریک مساعى کنند.

بدن باید وجهه خود را رو به کعبه نموده، در حال نماز به قیام و رکوع و سجود در آید؛ ذهن باید از خاطرات، خود را مصون داشته و رو به سدرة المنتهى کند[4]؛ و روح باید غرق انوار حریم حرم الهى گردد و درون حرم آمن حضرت احدیّت محو و مدهوش شود.

 

(صراط مستقیم یعنی جمع میان ظاهر و باطن)

 

و از اینجا بدست مى ‏آید که عدّه‏ اى که به ظاهر پرداخته و از عبادیّات و اعمال حسنه فقط به فعل قالبى اکتفا کنند و از مغز و جوهره به پوست قانع گردند چقدر از کعبه مقصود دور و از جمال و لقاى او مهجورند.

و همچنین عدّه‏ اى که به معناى فقط [5]گرویده و از اتیان اعمال حسنه و عبادات شرعیّه شانه خالى کنند چقدر از متن واقع کناره بوده، و از حقیقت به مجاز، و از واقع به تخیّل و توهّم قناعت کرده‏ اند.

 

(دلیل لزوم عبادت با ابدان)

مگر نه آنست که نور خدا در تمام مظاهر عالم امکان سارى و جارى است؟ پس چرا بدن را از عبادت معاف داریم و این عالم جزئى را از تجلّى انوار الهیّه تعطیل نمائیم؟[6] و به الفاظِ وصول و لبّ و مغز و عبادت قلبى اکتفا کنیم؟ آیا این عبادت فقط از یکسو نیست؟

 

أمّا النّمَطُ الأوسط و امّت وسط آن دسته‏اى هستند که جمع بین ظاهر و باطن نموده و تمام درجات و مراتب وجودى خود را به عبادت و انقیاد حضرت محبوب واداشته و در این سفر ملکوتى تجهیز مى‏کنند.

ظاهر را عنوان باطن، و باطن را جان و حقیقت ظاهر نموده، و هر دو را با یکدیگر چون شیر و شکر بهم درآمیخته‏اند، از ظاهر، مرادشان وصول به باطن، و باطن را بدون ظاهر هباءً منثورًا شمارند.

((اللّهُمَّ نوّر ظاهرى بطاعتک، و باطنى بمحبّتک، و قلبى بمعرفتک، و روحى بمشاهدتک، و سرّى باستقلال اتّصال حضرتک، یا ذا الجلال و الإکرام[7]))[8]

 

(عدم کفایت علوم عقلی در کمال نفس)

و از همین جا روشن مى‏شود که براى تکمیل نفس و طىّ مدارج و معارج کمال انسانیّت اکتفا به علوم الهیّه ذهنیّه تفکیریّه مانند تعلیم و تعلّم فلسفه به هیچ وجه من الوجوه کافى نخواهد بود؛ چون ترتیب قیاس و برهان بر اساس منطق صحیح و مقدّمات صحیحه نتیجه اقناعیّه براى ذهن مى‏دهد، ولى قلب و روح را اشباع نمى‏کند و روان را از تشنگى و عطش وصول به حقایق و شهود دقایق سیراب نمى‏سازد

 

(دعوت قرآن به تعقل و تزکیه تواماً)

گرچه علم حکمت و فلسفه داراى اصالت و متانت است، و اشرف علوم ذهنیّه و تفکیریّه است که توحید را بر پایه برهان استوار نموده و راه هرگونه شکّ و شبهه را مسدود مى‏کند.

و بر این اصل

قرآن مجید دستور داده و روایات وارده از راسخین دانش و دین: ائمّه طاهرین که پاسداران وحى و نبوّتند نیز امر به تعقّل و تفکّر و ترتیب قیاس و برهان و مقدّمات استدلالیّه نموده‏اند، لیکن اکتفا نمودن به توحید فلسفى و برهانى در مکتب استدلال بدون انقیاد دل و وجدان ضمیر و شهود باطن، امرى است نارسا.

گرسنه گذاردن دل و باطن را از غذاهاى روحانیّه معنویّه عالم غیب و انوار الهیّه ملکوتیّه جمالیّه و جلالیّه و قناعت کردن به سیر در کتابها و کتابخانه‏ها و مکتب‏ها و درس خواندن‏ها و درس دادن‏ها گرچه به اعلى درجه از اوج خود برسد، سیر کردن عضوى است از اعضاء و گرسنه گذاردن عضوى بالاتر و والاتر.

 

دین قویم که بر صراط مستقیم است هر دو جنبه را رعایت مى‏کند و قوا و استعدادهاى نهفته انسان را از هر دو جهت تکمیل مى‏نماید.

از سوئى ترغیب به تعقّل و تفکّر مى‏کند، و از سوى دیگر امر به اخلاص و تطهیر دل از زنگار کدورتهاى شهوانى، و آرامش دل و اطمینان و سکینه خاطر، و پس از یازده سوگند عظیم و جلیل: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[9] مى‏سراید.

 

این آیات قرآنیّه که با جان انسان گفتگو دارد و با باطن انسان تکلّم مى‏کند چگونه افرادى را از متفکرّین و مدرّسین و معلّمین مکتب فلسفه و استدلال دعوت به تعبّد و مراقبه و محاسبه نفس نموده تا با اخلاص در عمل براى رضاى خدا طبق کلام رسول خدا: من أخلص للّه أربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه إلى لسانه [10] چشمه‏هاى جوشان معارف الهیّه از منابع دل آنها جارى و بر زبان آنها سارى شده و بالأخره سیل خروشان اندیشه‏ها و الهامات و واردات رحمانیّه از کانون وجودشان به حرکت درآمده است.

 

(توصیه صدرالمتالّهین به خضوع قلب همراه با فراگیری علوم عقلی)

فخر فلاسفه شرق، بلکه افتخار فلاسفه عالم، صدر المتألّهین شیرازى پس از گذراندن عمر خود را در حکمت متعالیه، در پایان، چنان انجذابى به عبودیّت و عبادت و تطهیر باطن و تزکیه سرّ پیدا مى‏کند که از قلم تواناى او مى‏گذرد:

و انّى لَأستغفرُ اللّهَ کثیرًا ممّا ضیّعتُ شطرًا مِن عمرى فی تتبّع آراء المُتفلسفة و المُجادلین من اهل الکلام و تدقیقاتهم و تعلّم جربزتهم فی القول و تفنّنهم فی البحث حتّى تبیّن لی آخر الأمر بنور الإیمان و تأیید اللّه المنّان أنّ قیاسهم عقیم و صراطهم غیر مستقیم، فألقینا زمام أمرنا إلیه و إلى رسوله النّذیر المنذر، فکلّ ما بلغنا منه آمنّا به و صدّقناه و لم نحتل ان نخیّل له وجها عقلیّا و مسلکا بحثیّا بل اقتدینا بهداه و انتهینا بنهیه امتثالا لقوله تعالى: مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذوُهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[11]، حتّى فتحً اللّه على قلبنا ما فتح فأفلح ببرکة متابعته و أنجح  (مقدّمه« اسفار اربعه» مولى صدرا)[12]

 

 

(سلسله عرفای یک قرن اخیر)

بهترین و عالى‏ترین فقیه صمدانى و حکیم الهى و عارف ربّانى در رأس قرن گذشته مرحوم آیة الحقّ آخوند مولى حسین قلى همدانى را باید نام برد.

این فقیه بزرگ و متفکّر کم نظیر و فیلسوف عالیقدر که تمام این علوم حقّه را در پرتو علم عرفان و تهذیب نفس جاى داده و همه را در انوار وجه الهى ادغام نموده و درجه و مرتبه هر علم را به جاى خود و به موقع خود معیّن فرموده و مقصد اقصى را وصول به حرم امن خدا قرار داده بود شاگردانى تربیت و به مکتب عرفان تسلیم کرد که هر یک ستاره درخشانى در آسمان فضیلت و توحید بودند و تا مَدّ شعاع بصر و بصیرت خویش عالَمى را روشن و تابناک نمودند، از جمله عارف ربّانى آقا سیّد احمد طهرانى کربلائى و شاگرد ایشان فخر الفقهاء و جمال العرفاء حاج میرزا على آقا قاضى - اعلى اللّه مقامهما الشّریف - هستند.

فخر المفسّرین و سند المحقّقین استاد گرامى ما حضرت علامه سیّد محمّد حسین طباطبائى - أمدّ اللّه ظلاله الشّارفة - با آنکه از اوّل عمر با دو بال علم و عمل حرکت داشت و هم در مکتب فلسفه و هم در مکتب عرفان نزد مرحوم قاضى طىّ طریق مى‏نمود و با سپرى نمودن عمرى را در قیاس و برهان و خطابه و تقویت علوم فکریّه از «اشارات» و «اسفار» و «شفا» و تحشیه آنها در عین اشتغال کامل به خلوت‏هاى باطنى و اسرار الهى و مراقبه عرفانى، بالأخره راحله خود را در آستان مقدّس قرآن یکسره فرود آورده چنان متوغّل در آیات سبحانیّه مى‏گردد که بحث و تفکّر و قرائت و تلاوت و تفسیر و تحلیل و تأویل آیات قرآن براى ایشان از هر ذکرى و فکرى عالى‏تر و تدبّر در آنها از هر قیاس و برهانى دلپذیرتر و مسرّت بخش‏تر مى‏گردد، و کأنّه غیر از تعبّد محض در مقابل صاحب شریعت غرّاء و اوصیاى گرامش هیچ ندارد.

 

دوست مکرّم و سرور ارجمند مهربانتر از برادر ما مرحوم آیه اللّه شیخ مرتضى مطهّرى - رضوان اللّه علیه - که سابقه آشنائى ما با ایشان متجاوز از سى و پنجسال است، پس از یک عمر درس و بحث و تدریس و خطابه و کتابت و موعظه و تحقیق و تدقیق در امور فلسفیّه، با ذهن رشیق و نفس نقّاد خود بالأخره در این چند ساله آخر عمر خود بالعیان دریافت که بدون اتّصال به باطن و ربط با خداى منّان و اشراب دل از سرچشمه فیوضات ربّانیّه، اطمینان خاطر و آرامش سرّ نصیب انسان نمى‏گردد، و هیچگاه نمى‏تواند در حرم مطهّر خدا وارد شود یا گرداگرد آن طوف کند و به کعبه مقصود برسد.

و چون شمعى که دائما بسوزد و آب شود، یا پروانه‏اى که خود را به آتش زند، و همانند مؤمن متعهّدى که شوریده‏ وار دلباخته گردد و در دریاى بى‏کرانه ذات و صفات و اسماء حضرت معبود فانى گردد و وجودش به سعه وجود خدا متّسع شود قدم راستین در مضمار این میدان نهاد.

بیدارى شب‏هاى تار و گریه و مناجات در خلوت سحرگاه و توغّل در ذکر و فکر و ممارست درس قرآن و دورى گزیدن از اهل دنیا و هواپرستان، و پیوستن به اهل الله و اولیاى خدا، مشهود سیر و سلوک او بود. رحمة الله علیه رحمةً واسعةً.

((لمثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَل الْعَامِلُونَ[13]))

(( انَّ اللَهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ))[14]

 

اصل این رساله اسّ و مخّ اوّلین دوره از درسهاى اخلاقى و عرفانى است که حضرت استاد گرامى ما علامّه طباطبائى - روحى فداه - در سالهاى یکهزار و سیصد و شصت و هشت و شصت و نه هجریّه قمریّه در حوزه مقدّسه علمیّه قم براى بعضى از طلاب بیان فرموده و این حقیر به عنوان تقریرات درس به رشته تحریر درآورده بودم و قرائت و مرور به آن را در اوقات قبض و کدورت و خستگى موجب تنویر روح و تلطیف جان خود مى‏دانستم.

اینک یک دوره بر آن مرور نموده با تنقیحات و اضافاتى مهیّا و پاداش و ثواب آن را به روح فقید سعید مطهّرى - أعلى اللّهُ مقامَه الشّریف- اهداء مى‏کنم.

اللّهمّ احشُره مع أولیائک المقرّبین، و اخلُف على عَقِبه فی الغابرین، و اجعله من رفقاء محمّد و آله الطّاهرین، و ارحمه و ایّانا برحمتک یا ارحم الرّاحمین.

 



[1] آهن ربا

[2] همه عالم امکان به منزله عبارت است و تو معناى آنى، اى که تو مغناطیس دلهائى

[3] "منظومه سبزواری" ، الهیات، فی افعاله تعالی، غرر فی أنحاء تقسیمات لفعل الله تعالی طبع ناصری ص 183

[4] کلمه سدر به معنای جنس درخت سدر و کلمه سدرة به معنای یک درخت سدر است و کلمه منتهی –گویا- نام مکانی است و شاید مراد از آن منتهای آسمانها باشد به دلیل اینکه می فرماید:
 جنة المأوی پهلوی آن است و ما می دانیم که جنت مأوی در آسمانها است چون در آیه ای فرموده است: "و فی السماء رزقکم و ما توعدون"(ذاریات، 22) (هم رزق شما در آسمان است و هم آن بهشتی که وعده داده شده اید.). اما اینکه این درخت سدره چه درختی است؟ در کلام خدای تعالی چیزی که تفسیرش کرده باشد نیافتیم. و مثل اینکه بنای خدای تعالی در اینجا بر آن است که به طور مبهم و با اشاره سخن بگوید؛ مؤید این معنا، جمله "اذ یغشی السدرة ما یغشی" است که در آن سخن از مستوری رفته است؛ در روایات هم تفسیر شده به درختی که فوق آسمان هفتم قرار دارد و اعمال بندگان خدا تا آنجا بالا می رود تفسیر المیزان، ج19.(این پاورقی در کتاب شریف لب اللباب نیست)

[5] فقط معنی .(این پاورقی در کتاب شریف لب اللباب نیست)

[6] عبادت با ابدان موجب تجلی نور حق در ان میشود

[7] خداوندا ظاهرم را به طاعتت، و باطنم را به محبّتت، و قلبم را به شناختت، و روحم را به دیدارت، و سویدایم را به پیوستگى تامّ به حضرتت نور بخش، اى صاحب جلال و جمال

[8] از جمله فقرات دعاى منسوب به امیر المؤمنین علیه السلام که حاج مولى جعفر کبوتر آهنگى آن را شرح کرده و در کتاب کوچک جیبى طبع شده است

[9] آیه 9 و 10 از سوره 91: و الشّمس: براستى که هر کس نفس خود را تزکیه کرد به رستگارى رسید، و هر که آن را بیالود زیانبار گشت.

[10] هر کس چهل روز (خود و کار خود را) براى خداوند خالص کند چشمه‏هاى حکمت از دلش بر زبانش ظاهر گردد

[11]              قسمتی از آیه 7 از سوره 59 : الحشر

[12] همانا من از خداوند طلب آمرزش و عفو بسیار دارم از براى آنکه پاره‏اى از عمر خویش را به بررسى آراء مدّعیان فلسفه و جدال کنندگان اهل کلام و نازک بینى‏هاى آنان و آموختن سخنان و شیوه‏هاى بحثى آنان به پوچى گذراندم، تا اینکه سرانجام در پرتو فروغ ایمان و تأیید خداوند منّان دریافتم که واقعا قیاسات آنها بى‏نتیجه و صراط آنها غیر مستقیم است. از این رو زمام کار خویش را به خداوند و به فرستاده بیم دهنده و هشدار دهنده او سپردیم، و به آنچه از رسول الله به ما رسیده بود تماما ایمان آورده و تأیید نمودیم، و در صدد جستجوى توجیه عقلى و روشى علمى براى فرمایشات رسول برنیامدیم بلکه پیروى از هدایت و اجتناب از نواهى او را پیشه خود ساختیم همچنان که حق تعالى فرموده: « آنچه از دستوراتى که پیامبر براى شما آورده است بگیرید و پیروى کنید، و از آنچه نهى فرموده دورى کنید. » تا آنکه خداوند بر قلب ما گشود آنچه را که گشود، و به برکت این دنباله‏روى از رسول به فلاح و رستگارى رسید.

 

[13] آیه 61 از سوره 37: صافّات: براى چنین چیزى عمل کنندگان باید عمل کنند

[14] آیه 128 از سوره 16: نحل: خداوند همراه کسانى است که تقوى گزیده‏اند و آنانکه ایشان نیکوکارند


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی