بسم الله الرحمن الرحیم
مشهور علما میگویند که تصدیقات نظری همیشه از یکی از این سه راه حاصل میشود
1.استقرا
2.تمثیل
3.قیاس
که یکی از مراحل فوق ولو به صورت ناخودآگاه وجود دارد
مراحل دلالت تصدیقیه
مرحله اول:استاد میفرمایند در این جلسه ابتدا مقداری توضیح درباره دلالت تصدیقیه بیان میکنیم
مشهور علما میگویند که تصدیقات نظری[1] همیشه از یکی از این سه راه حاصل میشود
1.استقرا
2.تمثیل
3.قیاس
که یکی از مراحل فوق ولو به صورت ناخودآگاه وجود دارد
مراحل دلالت تصدیقیه
مرحله اول
اولین چیزی که میفهمیم این است که میفهمیم او یک چیزی میخواست بگوید اینکه متکلم بیدار بوده و تلفظ او با قصد بوده است ولو اینکه ما نشنویم او چه چیز را بیان کرد [2]
ان فهم ما نسبت به این موضوع از یکی از راههای بالا حاصل میشود که منطقیین انرا یا به یک تمثیل[3] برمیگردانند یا به یک قیاس[4] ظنی که انیدو باهم ملازمند و یک کار انجام میدهند[5]
مرحله دوم
تابع این است که ان مستعمل فکر میکند که با این الفاظ میتواند معانی مد نظر خود را با ان الفاظ منتقل کند(مثلا بایک نفر سخنی میگوییم و بعد میفهمیم مخاطب عرب بود و فارسی بلد نبود)دراین مرحله بااینکه اراده استعمالی وجود داشته و مخاطب هم تصدیق کرده که شما درصدد بودید مطلبی را به او منتقل کنید لکن ان شخص دلالت تصدیقی بعدی (معنی مد نظر متکلم )را متوجه نشده است پس دربرخی موارد ماعلاوه بر اینکه میفهمیم شخص میخواست مطلبی را بگوید میفهمیم او میخواست یکسری الفاظ معانی ای را در ذهن ما منتقل کنند[6]
مرحله سوم
ازروی قراین و شواهدی که گوینده دارد (قراین حالیه)تصدیق میکنیم به اینکه این شخص گوینده با این جمله ای که گفت و این معنی ای که در ذهن ما خطور داد میخواست اگاهی خودش را از مطلبی ابراز کند(جمله خبری)[7] یا یک حالت نفسانی را از خود بروز دهد (مثلا ابراز طلب) یا مثلا ایجاد عقد یا ایقایی است(درجملات انشایی) در این صورت میگوییم گوینده دارای مراد جدی است در این مرحله سامع علاوه بر اینکه تصدیق کرد که متکلم میخواهد معانی ای را توسط الفاظی به او منتقل کند تصدیق میکند که این متکلم واقعا در مقام بیان و گفتن چنین معنی ای هم بود
مرحله چهارم
دراین مرحله میدانیم که متکلم میخواست چنین حرفی را بگوید لکن حال سوال اینجاست که ایا واقعا میخواست این حرف را بیان کندوباحقیقت تفکر درونی او منطبق بود یا بخاطر ضرورت این را بیان کرد(گاهی افراد گفتنشان جدی است ولی گفته انها جدی نیست مثلا در مقام تقیه اندوانچه که بطور واقعی بیان میکند نظر حقیقی او نیست یا در مقام کذب ویا مثلا بخاطر مصلحت تبلیغ تدریجی بودن احکام که در این حالت کذب مخبری آن مذموم نیست) این مرحله را نیز مراد جدی گوییم به معنی جدید که در این مرحله باید مطابق با واقعیت درذهن شخص باشد که فقط در موارد صدق و عدم تقیه است و مانند مراد جدی مرحله قبل مشترک بین موارد صدق و کذب و موارد تقیه و عدم تقیه نیست
مرحله پنجم(مرحله آخر:تصدیق محتوی)
درجملات خبری گوینده وقتی چیزی میگوید هدف نهایی او این است که سامع حرف او را باور کند این هدف وقتی به تحقق میپیوندد که سامع به این نتیجه برسد که علاوه بر اینکه متکلم مراد جدی و جدی دارد متکلم در این قضیه اشتباه نمیکند (نظر او در این موارد صائب است) البته باید توجه داشت که در فقه چون متکلم اهل بیت هستند لذا صدق این مطلب از جانب ایشان مفروق عنه است لذا ما در مخبر معصوم تنها مرحله 4 را باید احراز کنیم [8]
نکته:اینکه متکلم ارایه معنی کند لزومی به این نیست که تمام مراحل فوق را تفصیلا طی کند و یک به یک استدلال کندبلکه تمام انها مضمرا هم باشد کافی است و نشانه ان اینکه اگر یکی از مراحل نبود ما در ان مرحله دچار توقف میشویم گرچه بخاطر بودن تمام مراحل عموما به مراحل اولیه فوق توجهی نداریم
رابطه لفظ و معنی چگونه است
دونظریه کلی در این باره مطرح است
الف:رابطه لفظ و معنی یک رابطه ذاتی است
ب:رابطه لفظ و معنی یک رابطه غیر ذاتی است
توضیح نظریه اول مبتنی بر ذاتی بودن رابطه لفظ و معنی
دراینجا دو بحث مطرح است
1.آیا لفظ و معنی رابطه تکوینی و ذاتی دارند یا نه
2.آیا دلالت ذاتی [9] وجود دارد یا نه
(1)رابطه تکوینی و ذاتی بین لفظ و معنی دارای دو تفسیر است
تفسیر اول هرلفظ بخصوصی یک رابطه تکوینی ذاتی با یک معنی بخصوصی دارد بطوری که تخلف ناپذیر است که استاد میفرمایند کسی چنین احتمالی نمیدهدزیرا همه میدانند که هر لفظی را در معانی مختلف میتوان بکار برد
تفسیر دوم الفاظ به حسب شرایط بامعانی خود یکسری روابط تخلف ناپذیر دارند (دراینجا استاد میفرمایند از نظر فلسفی این حرف حتما قابل قبول است زیرا از نظر فلسفی هر دو موجودی که در عالم بایکدیگر رابطه دارند این رابطه شان برمیگردد به سلسله علل و درنهایت به علت العلل میرسد و هیچگاه امکان ندارد دو چیزی که بی ربط اند بایکدیگر باهم رابطه برقرار کنندزیرا هر رابطه ای هرکجا هست یا از این باب است که یا یکی از دوطرف برای دیگری علت است یا هر دو معلول علت واحده اند و در سلسله علل در عالم تکوین به هم گره خورده اند لذا در عالم تکوین دو موجودی که بهم هیچ ربطی نداشته باشند لکن در خارج باهم ارتباط داشته باشند نداریم زیرا دراینجا ترجح بلامرجح پیش میامد پس حتما دارای ارتباط اند لذاست که در علوم قریبه مثلا میتوان از ابجد نام فرد و مادرش خصوصیات اورا کشف کرد ) پس تااینجا بحث در باره رابطه لفظ و معنی در وضع روشن شدحال استاد رابطه دیگری را شرح میدهند و میفرمایند به حسب نفوسی که به این وضع آگاه میشوند یک رابطه واقعی تکوینی بین لفظ و معنی در نفوس محقق میشود(نفوس انسانها از دریچه این لفظ با معنی ان مرتبط میشوند پس لفظ اصالتا خصوصیتی ندارد بلکه از باب اتحادی که با معنی دارد چنین خصوصیتی پیدا میکند پس ارتباط لفظ با معنی ارتباط قراردادی محض نیست) مثلا اگر حرف کفر امیزی به زبانی مجهول روی لباسی نوشته شده باشد این اثر تکوینی روی فرد میگذارد چون این رابطه صرف اعتبار نیست پس استاد میفرمایند ما دلالت ذاتی بین لفظ و معنی راانکار میکنیم لکن ربط ذاتی ای که باتوجه به شرایط باشد(مثل مثال ذیل مبنی بر علایم و نشانه ها قبل از وضع برای فرق ضاله یا شیطانی که بار تکوینی ای در ان شرایط نداشتند و بعد از وضع چون بعد الوضع بود و شرایط فرق کردپیدا کردند) را بین انها را انکار نمیکنیم بلکه انرا قبول داریم
سوال از استاد:مگر نه اینکه این ارتباط ذاتی است لذا نه این است که قبل از وضع هم این ارتباط وجود داشته است؟
استاد:استدلالی از جانب من به ذهن نمیرسد لکن مثالهایی بصورت قضیه حقیقیه وجود دارد و افرادی که از مقدرات این عالم پایین خبر دارند میگویند که وقتی مثلا فلان لفظ قبل از وضع برای فلان فرقه ضاله بوده یا فلان نشانه قبل از قرارداد نشان از فلان فرقه شیطان پرست بوده ان اثار سوء را نداشته ولی بعد از وضع پیدا کرده است
(2)آیا دلالت ذاتی وجود دارد یا خیر
تفسیر اول:آیا لفظ به تنهایی دلالت ذاتی بر معنی دارد یا خیر؟
استاد میفرمایند مسلما چنین نیست
تفسیر دوم:ذات لفظ به گونه ای است که اگر در ان شرایط محیطی خاص باشد و با فرهنگ و خصوصیات روانی خاص ان قوم و قبیله باشد ان معنی از ان فهمیده میشود(پس دلالت متوقف بر وضع نیست بلکه ذاتی است) مثلا لفظی که مربوط به فضای عرب جاهلی است اگر در عرب جاهلی بردیم باتوجه به میول و غرایض وشرایط روحی ان عرب جاهلی آنها با شنیدن معنی این لفظ ناخود آگاه به معنی ای منتقل میشوند (بدون اینکه وضع واضع یا آگاهی ای باشد)استاد میفرمایند رد این نظریه کار ساده ای نیست زیرا دلیل ذکر شده امری وجدانی است وباید مدعی را در خارج انجام داد و مثلا در قبایل تقریبا بدوی که هنوز اغشته نشده اند رفت و الفاظ را به بچه ها که هنوز معانی را مثلا نیاموخته اند ارایه کرد و دید ایا انها معنی ان را میدانند یا خیرتا بتوان این نظریه را رد کردو گفت که دلالت ذاتی به این معنی نیز صحیح نیست
سوال:آیا لازم است واضع مناسبات ذاتی بین لفظ و معنی را بداند؟
جواب:خیر لازم نیست حتما بداند بلکه ممکن است بخاطر یکسری مسایل جانبی و بیرونی یک لفظ را برای معنی ای برگزیندو ترجیح بدهد به عبارت دیگر وجود مرجح ذاتی مساوی با علم به مرحج نیست
[1] نه تصدیقات بدیهی
[2] تلفظ او غیرآگاهانه نبوده است و.لو اینکه حرفهای بی معنی بزند لکن عامدانه الفاظی را به زبان اورده است
[3] مثال تمثیل:هرکس را دیده ایم این حرکت را انجام داده است میخواسته معنی ای را برساند پس این نمونه هم مانند انهاست
[4] مثال قیاس:این شخص شخصی است عادی و در گوشه ای از مجلس حرکت صحبت را انجام داد هرکس درشرایط عادی این کار را کند قصد انتقال مفهومی را داشته است پس این شخص قصد انتقال مفهوم داشته است کبری این بحث استقرایی است لکن تطبیق بر این بحث قیاسی است زیرا استقرا حرکت از جزیی به کلی بود ولی در این قیاس مذکور برعکس است و نتیجه میگیریم روی یک چیز جزیی وخاص
[5] در این مرحله لفظ واسطه در دلالت نیست بلکه صرفا موضوع را مشخص میکند لذا انچه دال است ان حالت متکلم است
[6] دلالت تصدیقیه مرحله اولی که شخص یک چیزی میگوید و ما هم میفهمیم که شخص قصد داشت یک چیزی بگوید این اصلا ربطی به لفظ ندارد زیرا اینجا لفظ واسطه در دلالت (بر اینکه متکلم قصد افهام مطلب مایی داشت)نیست بلکه لفظ نقش موضوع را ایفا میکند و دال در این مرحله حالت متکلم است چراکه مثلا ممکن است سامع لفظ را هم نشنودو تنها از دور ببیند متکلم در حال بیان مطلبی است که صوت ان به سامع نمیرسد همچنین دلالت تصدیقیه مرحله دوم نیز از محل بحث خارج است زیرا ان در مفردات هم میاید و اختصاصی به مرکبات (روایات)ندارد پس محل بحث مرحله سوم و چهارم دلالت تصدیقیه است
[7] اشکال نشود که در عمل ممکن است کسی که جمله خبریه را بکار میبرد مشکوک خود را اینچنین بکار برده پس منافات با تعریف مذکوردارد چراکه اعتقادش را در جمله خبریه بیان نکرده است چرا که پاسخ استاد این است که سخنی که مشکوک است و در هیات خبر اورده میشود کذب است
[8] یکی از احتمالات مطرحه برای وصول به تصدیق بجز طریق مذکور عادت کردن است که میتوان به عنوان مثال گفت: وقتی انسان طرف بخاری میرود و ناگهان فریاد داغ است داغ است را میشنود و بصورت ناخود اگاه و سریع دستش را برمیگرداند
[9] تعریف دلالت ذاتی:یک رابطه ذاتی که ما از ان اگاه باشیم و به وسیله اش از لفظ به معنی پی ببریم ولی رابطه ذاتی تنها که بدون اگاهی ما باشد از ان به دلالت تعبیر نمیشود