بحثی پیرامون حقیقت وضع
حقیقت وضع چیست؟[1]
بحث حقیقت وضع در بین قدما
دربین قدما تقریبا بحث حقیقت وضع جز به نحو تعریفی کوتاه مطرح نشده است
علما عموما میفرمودند: ((وضع عبارتند از تعیین لفظ یا تعیین یک نشانه برای یک معنی)) یا ((تعیین یک لفظ یا تعیین یک نشانه برای دلالت بر یک معنی)) یا ((تخصیص شی بشی لدلاته علیه)).
تعاریف مذکور درحقیقت شرح معنی وضع است در استعمالات عرفی که کاری است آگاهانه و اختیاری که بوسیله آن یک چیزی علامت دیگری میشد واز او به دیگری پی میبردند
لذا ربطی به معنی وضع به عنوان اصطلاح فنی وضع در علم اصول ندارد
پررنگ شدن مساله وضع در بین اصولیین
وقتی در تاریخ علم اصول دقت میکنیم میبینیم در سیر زمان به مسایلی برمیخوریم که نقش وضع را در علم اصول پررنگ میکند یکی از این مسایل مهم مساله حجیت است که به دنبال ان مساله ظهور مطرح میشود و تحقق ظهور به اعتقاد بسیاری از علما به وضع است
به این بیان که اگر در کلامی قرینه ای وجود نداشت ان کلام ظهور در معنی حقیقی دارد لذا موضوعی پدید امد به نام اصالت الحقیقت که اصالت الحقیقه از صغریات ومحقق اصالت الظهور بود که خود این اصالت الحقیقت گره میخورد به وضع چون حقیقت عبارت بود از استعمال اللفظ فی المعنیه الحقیقی
درنتیجه نقش مساله وضع پررنگ شد چراکه تشخیص موضوع له وسیله ای شد برای تشخیص صغری حجت(اصالت الحقیقه) همان حجتی که اصولی در اصول بدنبال ان است
تغییر تعریف وضع
درادامه اصولیین به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهندوضع را به همان شکل مرسوم سابق تعریف کنند و با همان معیار بخواهند موضوع له را از غیرموضوع له تفکیک کنند در این صورت بیشتر الفاظی که در یک زبان استعمال میشوند خارج از دایره وضع اند زیرا بیشتر الفاظ در زبانها وضع تعینی دارند نه وضع تعیینی و قدما عموما اصلا وضع تعینی را وضع نمیگفتند زیرا وضع را یک کار آگاهانه میدانستند درحالیکه وضع تعینی آگاهانه نیست بلکه در اثر کثرت استعمال علقه وضعیه بوجود میاید لذا به این علت و بعضی از جهات ادبی دیگر علما در معنی وضع توسعه دادند(وتعریفی ارایه دادند که شامل هردو نوع ان بشود)
مثلا مرحوم آخوند فرمودند وضع یعنی یک نوع اختصاصی که یک لفظی به یک معنی ای دارد وحال انکه این اختصاص گاه ناشی از اراده شخصی خاص است و گاهی ناشی از کثرت استعمال است
لکن این تعریف و امثال ان مجمل اند چرا که باز از حقیقت وضع بطور کامل پرده بر نمیدارد مثلا اینکه فرموده اند وضع نوعی اختصاص است جای سوال دارد که چه نوع اختصاصی ؟چراکه وقتی شخصی وارد لغت میشود میبیند گاها یک لفظ نسبت به معانی مختلف اختصاصاتی دارد که مثلا این اختصاص درمعانی مختلف دارای شدت و ضعف است ومانمیدانیم کدام یک را معنی حقیقی و کدام را اشتراک لفظی و کدام را مجازی بگیریم
الوضع ماهو؟
استاد میفرمایند حق این است که این عبارت(الوضع ماهو)عبارتی غلط است و باعث میشود بحث از مسیر حقیقی خود منحرف شود
توضیح ذلک:ماوقتی از ماهوی یک چیزی سوال میکنیم آن چیز یا باید یک واقعیتی باشد(مثل انسان که دارای جنس و فصل است) یاباید یک مفهومی باشد از مفاهیمی که در ذهن ما هست وبرای انتقال ان به دیگران خصوصیاتش باید برای دیگران ذکر گردد لکن دربسیاری از موارد از ماهیت چیزی سوال میشود که نه تنها واقعیت خارجی ندارد (جعلی است) بلکه ان امر جعلی واقعا هم ساخته و جعل نشده است پس در این موارد درحقیقت سوال از ماهیت چیزی است که درواقع اصلا جعل نشده پس ابتدا باید حقیقت را پیدا کرد و جعل کرد و سپس تبیین نمود لذا این سوال مذکور باید به 2 سوال صحیح تبدیل گردد
1.الدلالت الوضعیه اللفظیه کیف تحصل ؟(روشن شدن فرآیند تحقق وضع برای رونمایی ماهیت ان)
2.کیف نصطلح علی کلمت الوضع؟ (وضع را اصطلاح بر چه معنی ای قرار دهیم؟)
چند نکته
1.سوال اصلی در مساله وضع این است که چه نوع رابطه ای بین لفظ و معنی است که میتواند مراد واقعی شارع را برای ما کشف کند یا میتواند لااقل برای ما حجت بسازد
2.دلالت 2نوع است
1.مدلول علم تصوری است
2.مدلول علم تصدیقی است
لکن انچه در شریعت باان مواجهیم مطلب اخری که میخواهیم وآن دلالت تصدیقی است چراکه فقیه میخواهد بفهمد گوینده این متن میخواست فلان مطلب را منتقل کند و در مرحله بعد فقیه میخواهد بفهمد که منظور ان گوینده واقعا همین مفهوم درک شده توسط فقیه است (اهمال و اجمال و تقیه نبوده) البته باید توجه داشت که تا تصوری نسبت به اطراف مساله برای ما حاصل نشود تصدیقی هم حاصل نخواهد شد لذا برای بحث ازتفسیر الدلالت الوضعیه باید دو مبحث طرح شود
1.دلالت وضعیه لفظیه تصوریه(گوینده چگونه تصوراتی را از طریق الفاظ به ما منتقل میکند)
2.دلالت لفظیه وضعیه تصدیقیه
توضیحی پیرامون کلمه دلالت
دونکته در تعریف کلمه دلالت وجود دارد که این دو نکته دایره بین دلالت و مدلول را تغییر میدهد
1.آیا دلالت باید کلی و دایمی باشد یا دلالت جزیی هم دلالت است
نظر علمای منطق این بود که لفظ تنها دلالت بر معنی حقیقی میکند (الدلالت کون الشی بحیث متی اطلق فهم منه المعنی(موجبه کلیه)از این میفهمیم که باید لفظ خودش بدون هیچ ذم ضمیمه ای معنی را برساند
ونظر علمای اصول این بود که لفظ دال بر معنی مجازی هم هست زیرا وقتی در مواردی که قرینه داریم معنی مجازی هم فهمیده میشود این کفایت میکند که به لفظ برای ان معنی مجازی دال گویند(الدلالت کون الشی بحیث اذا اطلق فهم منه المعنی)(قضیه مهمله)
ثمره:طبق نظر منطقیین لفظ هیچگاه دلالت بر معنی مجازی ندارد برخلاف نظر اصولیین و ادیبان لذا مثلا در انواع دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی نوع دلالت لفظی در نظر منطقیین بدین نحو بود که دلالت مطابقی موضوع له بود ودلالت تضمنی جزو موضوع له بود و دلالت التزامی چیزی بود که همیشه همراه موضوع له بود لذا معنی مجازی داخل در هیچکدام از اینها نبود لکن ادبا میگویند معنی مجازی گاهی جزو معنی التزامی و گاهی جزو معنی تضمنی است همچنین اصولیین میگویند لفظ به تنهایی دلالتی بر معنی مجازی ندارد و لفظ به ضمیمه قرینه دلالت بر معنی مجازی دارد لکن نوع دلالتش مطابقی است (پس میتوان گفت لفظ دال بر مراد جدی است چون جزء العلت است گرچه دلالت منطقی ندارد)
2.در تعریف دلالت به 2 نوع تعریف بر میخوریم
الف. الدلالت کون الشی بحیث اذا اطلق فهم منه المعنی
ب.الدلالت کون الشی بحیث یستلزم من العلم به العلم بالمعنی (که در این تعریف علم گنجانده شده و عموما این علم را علم تصدیقی(توضیحی) میدانند لذا نتیجه میگیرند که غیر از دلالت تصدیقی بقیه دلالات اصلا دلالت نیست )لکن استاد میفرمایند مافعلا میخواهیم طبق نظر مشهور صحبت کنیم که مشهور دلالت را اعم از تصدیقی و تصوری میدانند
استاد:تااینجا موضوع بحث ما روشن شد
[1]استاد میفرمایند حق این است که این عبارت(الوضع ماهو)عبارتی غلط است و باعث میشود بحث از مسیر حقیقی خود منحرف شود لکن توضیح ان در ذیل خواهد امد