بسم الله الرحمن الرحیم
استاد میفرمایند نظراتی که دلالت ذاتی را قبول ندارند خود دارای انواعی هستند که فهرستی از انها را در کلام شهید صدر برسی خواهیم کرد
شهید صدر:
اقسام نظریات قایلین به دلالت غیر ذاتی
1.کار واضع جعل تکوینی است و او به صرف انشایی که میکند امر وضع- علقه لفظیه را- را در نفس اهل لغت بوسیله اراده و انشای خودش ایجاد میکند(واضع برای علقه لفظ و معنی علت تامه است)
2.کار واضع کاری است که از لوازم و اثارش ایجاد علقه وضعیه است گرچه جعل مباشری انجام ندهد (پس ضمینه و اجزا و عللی هست و ان اجزا و علل متممی میخواهد که واضع ان متمم است پس اینجا جعل مباشری ای نیست که به صرف انشاء ان علقه محقق شود) پس واضع علت تامه برای علقه لفظ و معنی نیست
استاد:شهید صدر در کلامشان دو مساله را پیش فرض گرفته اند
1:بین لفظ و معنی در دلالت وضعیه رابطه شبه سببیتی(کون الاول بحیث اذا حدث حدث الاخر) هست لذا میفرمایند بالوجدان میبینیم که وقتی لفظی اطلاق میشود معنی به ذهن خطور میکند و این رابطه سببیت خارجا هست و این رابطه سببیت رابطه ای تکوینی [1]است نه قراردادی(من واقعا وقتی لفظ آب را میشنوم معنی آب به ذهنم منتقل میشود)لذا اگر از زمانی قرار داد کنیم که میخواهیم معنی فلان لفظ را مثل اب عوض کنیم باز از فردا اگر لفظ آب شنیدیم به آن مایع خاص منتقل میشویم [2]
2:این شبه سببیت فوق به وضع مربوط است و جزء ارکان دلالت وضعیه لفظیه است بطوری که اگر نبوددلالت لفظیه وضعیه بامشکل مواجه میشد
حال سوال اینجاست که منشاء سببیت تکوینی ادعایی فوق چیست؟
دو ادعا در این باره وجود دارد
1.منشاء آن فقط نفس وضع واضع است که به جعل[3] تکوینی آن سببیت بین لفظ و معنی را در ذهن سامع ایجاد میکند
2.منشاء آن کاری است که واضع انجام میدهد - وچیزهایی هم از بیرون به ان اضافه میشود- و بعد سببیت اللفظ للمعنی بر آن بار میشود
اشکال اول برمدعی اول[4]
اگر قرار باشد واضع با وضعش طبیعت لفظ و معنی را در اذهان دیگران گره بزند دور پیش میاید
بیان دور:مسلما طبیعت لفظ و معنی در ذهن همه باوضع واضع گره نمیخورد بلکه اگر گره بخورد فقط در ذهن افرادی گره میخورد که علم به وضع دارند پس اگر بخواهد مدعی اول صحیح باشد باید گفت وضع الواضع جعل للسببیت مباشره عند العالم بالوضع
حال اشکالی که اینجا رخ مینمایاند این است که چون وضع جاعل سببیت برای عالم به وضع دارد و عالم به وضع موضوع است برای وضع جاعل که قرار است روی او اثر بگذارد لذا رتبه وضع بعد از رتبه عالم به وضع است - چون باید عالمی باشد که وضع روی او تاثیر بگذارد- حال ازطرفی عالم به وضع میخواهد علم به وضع داشته باشد و علم به وضع متوقف است بر وضع (پس چنین شد که وضع متوقف بر بودن عالم به وضع شد و عالم به وضع متوقف شد بر وضع وهذا دور باطل) [5]
درادامه تبیین دور استاد میفرمایند گاها علما دقت بیشتری میکردند و بجای دور بحث خلف[6] را مطرح میکرده اند بدین نحو که هرچیزی متوقف بر موضوع خودش است لکن علم به یک چیز متوقف بر آن چیز نیست چراکه علم گاهی جهل مرکب است لذا در این صورت هیچ توقفی بر آن واقعیت وجود ندارد (مثلا گاهی یک چیز را میدانیم ولی آن چیز اصلا محقق نشده)
تبیین خلف[7]:کسی که علم به یک چیز دارد از زاویه نگاه خودش همیشه فکر میکند واقعیتی هست که بان علم دارد چون شخص عالم هیچگاه خودش قبول ندارد که جهل مرکب دارد لذا علم از نگاه عالم همیشه در رتبه بعد از واقع است حال درصورت بعدیت علم نسبت به واقعه وباتوجه به اینکه واقع هم میخواهد متوقف برعلم باشد از دید شخص عالم خلف پیش میاید بدین صورت که من عالم بالوضع هیچگاه نمیتوانم باور کنم که واضع با جعل خودش سببیت را ایجاد کرد برای کسانی که علم به وضع واضع دارند[8] چون خودش همیشه فکر میکند حتما واقعیتی درخارج هست که معلوم من است
ملخص اشکال:درجعل تکوینی اگر بگوییم جعل سببیت کردیم برای جاهل بالوضع که مسلما باطل است و اگر بگوییم ایجاد السببیت کردیم للعالم بالوضع باز هم باطل بخاطر دور(توقف الوضع علی العالم و توقف العالم علی الوضع)
پاسخ داده شده از این اشکال
این بحث در بین متاخرین مثل مرحوم شیخ و شاگردانشان معروف که آیا میشود درموارد قطع به حکمی را درموضوع خود حکم اخذ کرد بصورت قطع موضوعی یا خیر؟
مرحوم آخوند میفرمایند این اشکال وارد نیست زیرا دراشکال فوق خلط شده است بین جعل(انشاء و ایجاد جاعل) و مجعول (به فعلیت رسیدن جعل جاعل در خارج)
آنچه محال است این است که جعل متوقف بر علم به جعل باشد لکن اگر بگوییم فعلیت جعل متوقف بر علم به جعل است این اشکالی ندارد [9]
حال در مانحن فیه وضع و ایجاد واضع متوقف بر علم کسی نیست حال بعدا اگر ان ایجاد خواست به فعلیت برسد حصول ان فعلیت و سببیت مشروط به این است که ان ظرف که میخواهد سببیت در ان محقق شود علم به وضع واضع داشته باشد پس جعل متوقف بر چیزی نیست [10]
اشکال دوم بر مدعی اول[11](اشکال اصلی)
ماوجدانا(تعلیل این اشکال بر وجدان استوار است) میدانیم که سیطره وولایت در نفوذ در نفس و اذهان دیگران نداریم(تصرفات تکوینی نداریم) تابتوانیم علقه ای در نفس انها مثلا بین لفظ و معنی ایجاد کنیم واگر هم علقه ای هست یک سری خصوصیاتی در ذهن مستمع هست که ما از ان استفاده میکنیم و علقه ساخته میشودولی اگر متکلم فقط اراده کند و به تنهایی صرفا جعل کند در مخاطب علقه ای ایجاد نمیشود(مثلا کسی که بالفظی شخصی را عصبانی میکند در او تصرفی نکرده بلکه نهایتا الفاظی را بکار برده که در مخاطب نه به نحو علت تامه بلکه بخاطر مجموع خصوصیات سامع موجب عصبانیت او میشود)
اشکال سوم برمدعی[12] اول
کارواضع مسلما اعتباری است و سببیت مسلما امری تکوینی است و مسلما امر اعتباری علت تامه امر تکوینی نمیشود
برسی مدعی دوم[13](واضع چیزی را ایجاد میکند و بعد علقه وضعیه با واسطه بر ان مترتب میشود)
در ذیل این مدعی دو نظریه اصلی وجود دارد
نظریه اول:
واضع یک اعتبار انجام میدهد و این اعتبار به ضمیمه اموری ان سببیت را میاورد و نه مباشرتا[14]
نظریه دوم[15]:
واضع تعهد میکند و این تعهد به دنبال خودش این سببیت را میاورد
برای برسی دقیق نظریه اول لازم است ابتدا حقیقت اعتبار را روشن کنیم
سوال:واضع چه چیزی را اعتبار میکند؟
قول[16]:کار واضع کون اللفظ علی المعنی[17][18] است[19]
استاد میفرمایند به این کلام اشکالاتی شده لکن چون این حقیقتا نظر مرحوم حاج شیخ درباره حقیقت وضع این نیست(بلکه سخن ایشان یک بحث ادبی درباره وجه تسمیه عملیات وضع به لفظ وضع و گذاردن[20] است) و این نظریه محصل و معنی صحیحی ندارد و تنها در پاسخ به این سوال مفید است که چرا به عملیات وضع لفظ وضع ونهادن اطلاق شده است [21]لذا ما به برسی این قول نمیپردازیم
[1] مثال:من به عنوان جاعل تکوینی که سلطنت بر اعضا و جوارح خود دارم جعل میکنم که برای نشان دادن فلان امر دستم را بالا ببرم تکوینا
[2] چون تکوینا قرار است به ان مایع خاص منتقل شویم بخاطر جعل تکوینی اش
[3] ایجاد
[4] منشاء آن فقط نفس وضع واضع است که به جعل تکوینی آن سببیت بین لفظ و معنی را در ذهن سامع ایجاد میکند
[5] اخذ علم به شی در موضوع یک شی مستلزم دور است
[6] برهان خلف یکی از روشهای اثبات در علم ریاضی و منطق میباشد. این روش اثبات غیر مستقیم نامیده میشود. در روش برهان خلف، برای آنکه ثابت کنیم قضیهای درست است، ثابت میکنیم که خلاف آن قضیه، یعنی نقیض آن، نادرست است.
[7] خلف از نگاه عالم بالوضع
[8] پس خلاف ان نزد او ثابت است
[9] عدم اشکال در المجعول متوقف علی العلم بالجعل
[10] البته در اینجا از علت تامه بودن علم تنزل کردیم و نقش متمم به علم در فعلیت مجعول دادیم
[11] منشاء آن فقط نفس وضع واضع است که به جعل تکوینی آن سببیت بین لفظ و معنی را در ذهن سامع ایجاد میکند
[12] منشاء آن فقط نفس وضع واضع است که به جعل تکوینی آن سببیت بین لفظ و معنی را در ذهن سامع ایجاد میکند
[13] منشاء سببیت تکوینی کاری است که واضع انجام میدهد - وچیزهایی هم از بیرون به ان اضافه میشود- و بعد سببیت اللفظ للمعنی بر آن بار میشود
[15] به جز سه نظریه مذکور نظریه چهرمی هم وجود دارد که متعلق به شهید صدر است که بعدا به ان اشاره خواهد شد
[16] این نظریه از عبارت مرحوم حاج شیخ بدست میاید که ایشان وضع را در لغت به معنی نهادن و گذاشتن میدانند
[17] درمقابل این قول قولی وجود دارد مبنی بر:اللفظ سبب للمعنی
[18] در گذشته نشانه گذاری را در مثل پرچم برای مسجدبکار میبردند لذا بعدا همین گذاردن را البته به نحو اعتباری (نه تکوین و حقیقت چون در بالای معنی حقیقتا لفظی وجود ندارد) در الفاظ بر روی معانی بکار میبرند
[19] ثمّ إنّه لا شبهة فی اتّحاد حیثیة دلالة اللفظ على معناه و کونه بحیث ینتقل من سماعه إلى معناه مع حیثیته دلالة سائر الدوّال کالعَلَم المنصوب على رأس الفرسخ، فانه أیضاً ینتقل من النّظر إلیه إلى أنّ هذا الموضع رأس الفرسخ، غایة الأمر أنّ الوضع فیه حقیقیّ، و فی اللفظ اعتباریّ، بمعنى أنّ کون العلم موضوعاً على رأس الفرسخ خارجی لیس باعتبار معتبِر بخلاف اللفظ فانه کأنه وضع على المعنى لیکون علامة علیه فشأن الواضع اعتبار وضع لفظ خاص على معنى خاص
[20] درمقابل اینکه این عملیات را مثلا بجای وضع انتخاب یا پسندیدن نمیگویند
[21] زیرا گذاردن لفظ روی معنی (وضع اللفظ علی المعنی) خصوصیتی ندارد