میثاق طلبگی

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه ای جامع از مقدمه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان(1)

تعریف تفسیر

تفسیر  بمعناى بیان معانى آیات قرآنى همراه با کشف مقاصد و مدالیل آنست (کشف مفهوم یک آیه)


تاریخ شروع اولین تفسیر

از عصر نزول قرآن شروع شده ، و این معنا از آیه : (کما ارسلنا فیکم رسولا منکم ، یتلوا علیکم آیاتنا، و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه )، (همچنانکه در شما رسولى از خود شما فرستادیم ، تا بر شما بخواند آیات ما را، و تزکیه تان کند، و کتاب و حکمتتان بیاموزد) به خوبى استفاده میشود، چون مى فرماید: همان رسولیکه کتاب قرآن به او نازل شد، آن کتاب را به شما تعلیم مى دهد.


 روش تفسیرى طبقات اول و دوم مفسرین

 


طبقه اول از مفسرین اسلام

 جمعى از صحابه بودند، (که البته مراد ما از صحابه غیر على علیه السلام و ائمه اهل بیت علیهم السلامند) مانند ابن عباس ، و عبد الله بن عمر، و ابى ، و غیر ایشان ، که دامن همت به کمر زده ، و دنبال این کار را گرفتند.
آنروز بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آیات ، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آیات براى توضیح آیاتى دیگر، و اندکى تفسیر بروایات وارده از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نمیکرد.



در مفسرین طبقه دوم

  یعنى تابعین ، چون مجاهد، و قتاده ، و ابن ابى لیلى ، و شعبى ، و سدى ، و دیگران نیز که در دو قرن اول هجرت بودند، جریان به همین منوال بود، ایشان هم چیزى به آنچه مفسرین طبقه اول ، و صحابه ، در طریقه تفسیر سلوک کرده ، بودند، نیفزودند، تنها چیزى که به آن اضافه کردند، این بود که بیشتر از گذشتگان در تفسیر خود، روایت آوردند، (که متاءسفانه در بین آن روایات ، احادیثى بود که یهودیان جعل کرده ، و در بین قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت ، و چگونگى ابتداء خلقت آسمانها، و تکوین زمین ، و دریاها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبیاء و تحریف قرآن ، و چیرهائى دیگر از این قبیل دسیسه و داخل احادیث صحیح نمودند، و هم اکنون در پاره اى روایات تفسیرى و غیر تفسیرى ، از آن قبیل روایات دیده مى شود).


 

دلایل تفرقه مسلمین درطریقه بحث از معانی ایات قران کریم


1بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هائى مختلف ، و امتهائى گوناگون ، و با علماى ادیان و مذاهب مختلف آشنا میشوند، و این خلطه و آمیزش سبب مى شود بحث هاى کلامى در مسلمانان شایع شود.


2از سوى دیگر در اواخر سلطنت امویان و اوائل عباسیان ، یعنى در اواخر قرن اول هجرت ، فلسفه یونان به زبان عربى ترجمه شده ، در بین علماى اسلام انتشار یافت ، و همه جا مباحث عقلى ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد 


3مقارن با انتشار بحثهاى فلسفى ، مطالب عرفانى و صوفى گرى نیز در اسلام راه یافته ، جمعى از مردم بجاى برهان و استدلال فقهى به آن تمایل نمودند


4 جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف که در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم داشتند، باقى ماندند، و بدون اینکه کارى به عقل و فکر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن به احادیث اکتفاء نموده ، و در فهم معناى حدیث هم هیچگونه مداخله اى ننموده ، به ظاهر آنها تعبد مى کردند، و اگر هم احیانا بحثى از قرآن مى کردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس



روش تفسیرى محدثین!

اما آن عده که به اصطلاح محدث ، یعنى حدیث شناس بودند، در فهم معانى آیات اکتفاء کردند بآنچه که از صحابه و تابعین روایت شده ، حالا صحابه در تفسیر آیه چه گفته اند؟ و تابعین چه معنائى براى فلان آیه کرده اند؟ هر چه میخواهد باشد، همین که دلیل نامش ‍ روایت است ، کافى است ، اما مضمون روایت چیست ؟ و فلان صحابه در آن روایت چه گفته ؟ مطرح نیست ، هر جا هم که در تفسیر آیه روایتى نرسیده بود توقف میکردند، و مى گفتند درباره این آیه چیزى نمیتوان گفت ، براى اینکه نه الفاظش آن ظهورى را دارد که احتیاج به بحث و اعمال فکر نداشته باشد، و نه روایتى در ذیلش رسیده که آن را معنا کرده باشد، پس باید توقف کرد، و گفت : همه از نزد پروردگار است ، هر چند که ما معنایش را نفهمیم



نقد مرحوم علامه به این روش


این عده در این روشى که پیش گرفته اند خطا رفته اند، براى اینکه با این روش که پیش گرفته اند، عقل و اندیشه را از کار انداخته اند، و در حقیقت گفته اند: ما حق نداریم در فهم آیات قرآنى عقل و شعور خود را بکار بریم ، تنها باید ببینیم روایت از ابن عباس و یا فلان صحابه دیگر چه معنائى نقل کرده درحالیکه


اولا قرآن کریم نه تنها عقل را از اعتبار نینداخته ، بلکه معقول هم نیست که آنرا از اعتبار بیندازد، براى اینکه اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن (و حتى وجود خدا)، بوسیله عقل براى ما ثابت شده


 در ثانى قرآن کریم حجیتى براى کلام صحابه و تابعین و امثال ایشان اثبات نکرده ، و هیچ جا نفرموده یا ایها الناس هر کس صحابى رسول خدا باشد، هر چه به شما گفت بپذیرید، که سخن صحابى او حجت است ، و چطور ممکن است حجت کند با اینکه میان کلمات اصحاب اختلافهاى فاحش هست ، مگر آنکه بگوئى قرآن بشر را به سفسطه یعنى قبول تناقض گوئیها دعوت کرده ،بلکه در مقابل دعوت کرده تا در آیاتش تدبر کنند، و عقل و فهم خود را در فهمیدن آن بکار ببندند، و بوسیله تدبر اختلافى که ممکن است در آیاتش بنظر برسد، برطرف نمایند، و ثابت کنند که در آیاتش اختلافى نیست


ثالثا خدای تعالى قرآن کریم خود را هدایت و نور و تبیان کلشى ء معرفى کرده ، آنوقت چگونه ممکن است چیزى که خودش نور است ، بوسیله غیر خودش ، یعنى قتاده و امثال او روشن شود، و چطور تصور دارد چیزیکه هدایت است ، خودش محتاج ابن عباس ها باشد، تا او را هدایت کنند، و چگونه چیزیکه خودش بیان هر چیز است ، محتاج سدى ها باشد تا آن را بیان کنند؟!




روش متکلمین در تفسیر قرآن و فرق بین تفسیر و تطبیق

و اما متکلمین که اقوال مختلفه اى در مذهب داشتند، همین اختلاف مسلک وادارشان کرد که در تفسیر و فهم معانى آیات قرآنى اسیر آراء مذهبى خود باشند، و آیات را طورى معنا کنند که با آن آراء موافق باشد، و اگر آیه اى مخالف یکى از آن آراء بود، تاءویل کنند، آنهم طورى تاءویل کنند که باز مخالف سایر آراء مذهبیشان نباشد.
تنها چیزیکه باید در اینجا بگوئیم این است که نام این قسم بحث تفسیرى را تطبیق گذاشتن مناسب تر است ، تا آنرا تفسیر بخوانیم ، چون وقتى ذهن آدمى مشوب و پابند نظریه هاى خاصى باشد، در حقیقت عینک رنگینى در چشم دارد، که قرآن را نیز به همان رنگ مى بیند، و مى خواهد نظریه خود را بر قرآن تحمیل نموده ، قرآن را با آن تطبیق دهد، پس باید آن را تطبیق نامید نه تفسیر.




روش فلاسفه مشاء و اشراقى و متصوفه در تفسیر قرآن

و اما فلاسفه ؟ آنان نیز به همان دچار شدند که متکلمین شدند، وقتى به بحث در پیرامون قرآن پرداختند، سر از تطبیق و تاءویل آیات مخالف با آراء مسلم شان در آوردند،

مثلا :
مشائیان وقتى به تحقیق در قرآن پرداختند، هر چه از آیات قرآن درباره حقایق ماوراء طبیعت و نیز درباره خلقت و حدوث آسمانها و زمین و برزخ و معاد بود، همه را تاءویل کردند

ونیز
آن دسته دیگر فلاسفه که متصوفه از آنهایند، بخاطر اشتغالشان به تفکر و سیر در باطن خلقت ، و اعتنایشان به آیات انفسى ، و بى توجهیشان بعالم ظاهر، و آیات آفاقى ، بطور کلى باب تنزیل یعنى ظاهر قرآن را رها نموده ، تنها به تاءویل آن پرداختند، و این باعث شد که مردم در تاءویل آیات قرآنى ، جرات یافته ، دیگر مرز و حدى براى آن نشناسند، و هر کس هر چه دلش خواست بگوید، و مطالب شعرى که جز در عالم خیال موطنى ندارد

البته منظور ما از فلسفه ، فلسفه بمعناى اخص آن یعنى فلسفه الهى به تنهائى نیست، بلکه منظور، فلسفه بمعناى اعم آن است ، که شامل همه علوم ریاضیات و طبیعیات و الهیات و حکمت عملى میشود.



اشکال و جواب

خواهید گفت روایات بسیارى از رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده ، که مثلا فرموده اند: براى قرآن ظاهرى و باطنى است ، و براى باطن آن باز باطن دیگرى است ، تا هفت بطن ، و یا هفتاد بطن ، (تا آخر حدیث ).


در پاسخ مى گوئیم : بله ما نیز منکر باطن قرآن نیستیم ، و لکن پیغمبر و ائمه علیهم السلام هم به ظاهر قرآن پرداختند، و هم به باطن آن ، هم به تنزیل آن ، و هم به تاءویلش ،

نه چون نامبردگان که بکلى ظاهر قرآن را رها کنند، آنوقت تازه درباره تاءویل حرف داریم ، منظور از تاءویل در لسان پیامبر و ائمه علیهم السلام آن تاءویلى نیست که نامبردگان پیش گرفته اند، چه تاءویل باصطلاح آقایان عبارتست از معنائى که مخالف ظاهر کلام باشد، و با لغات و واژه هاى مستحدثى که در زبان مسلمانان و بعد از نزول قرآن و انتشار اسلام رایج گشته جور درآید،

ولى تاءویلى که منظور قرآن کریم است ، و در آیاتى از قرآن نامش برده شده ، اصلا از مقوله معنا و مفهوم نیست ، که انشاءالله در اوائل سوره آل عمران توضیح بیشتر آن خواهد آمد.



 

تفسیر در قرن حاضر و تفسیر قرآن بر مبناى علوم طبیعى و اجتماعى


این وضع تفسیر قرآن در قرون گذشته بود، و اما در قرن حاضر؟

در این اعصار مسلک تازه اى در تفسیر پیدا شد، و آن این است ، جمعى که خود را مسلمان مى دانند

 در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبیعى ، و امثال آن ، که اساسش حس و تجربه است

 و نیز غور در مسائل اجتماعى ، که اساسش تجربه و آمارگیرى است ، روحیه حسى گرى پیدا کرده

یا بطرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپائى تمایل پیدا کردند

 و یا به سمت مذهب اصالت عمل لیز خوردند [1]

این مذهب اصالت است که پاره اى مسلمان نما به سوى آن گرائیده اند، و در نتیجه گفته اند: معارف دینى نمیتواند مخالف با علم باشد، و علم میگوید اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آنست ، پس در دین و معارف آن هم هر چه که از دائره مادیات بیرون است ، و حس ما آنرا لمس نمیکند، مانند عرش ، و کرسى ، و لوح ، و قلم ، و امثال آن باید به یک صورت تاءویل شود.
و اگر از وجود هر چیزى خبر دهد که علوم متعرض آن نیست ، مانند وجود معاد و جزئیات آن ، باید با قوانین مادى توجیه شود.
و نیز آنچه که تشریع بر آن تکیه کرده ، از قبیل وحى ، و فرشته ، و شیطان ، و نبوت ، و رسالت ، و امامت ، و امثال آن ، همه امور روحى هستند که به تناسب نام یکى را وحى و نام دیگرى را ملک و غیره مى گذاریم ، و روح هم خودش پدیده اى مادى و نوعى از خواص ‍ ماده است ، و مسئله تشریع هم اساسش یک نبوغ خاص اجتماعى است ، که میتواند قوانین خود را بر پایه افکار صالح بنا کند، تا اجتماعى صالح و راقى بسازد.


 

نظر مسلمان نماهاى پیرو این روش درباره روایات


 و اما درباره روایات میگویند: از آنجائیکه در میان روایات احادیثى جعلى دسیسه شده ، و راه یافته ، لذا بطور کلى به هیچ حدیثى نمى توان اعتماد نمود، مگر آن حدیثى که با کتاب یعنى قرآن کریم موافق باشد، و کتاب هم باید با آیات خودش و با راهنمائى علم ، تفسیر شود، (نه به آراء و مذاهب سابق )، زیرا که اساسش استدلال از راه عقل است ، چون علم همه آنها را باطل کرده ، زیرا اساس علم حس و تجربه است .


اشکالى که اینها بر طریقه مفسرین گذشته کرده اند، که تفسیرشان تفسیر نیست ، بلکه تطبیق است ، عینا بخود آنان وارد است ، هر چند که با طمطراقى هر چه بیشتر دعوى مى کنند که تفسیر واقعى قرآن همین است که ما داریم .
براى اینکه اگر آقایان مانند مفسرین سلف معلومات خود را بر قرآن تحمیل نکرده اند، پس چرا نظریه هاى علمى را اصل مسلم گرفته ، تجاوز از آنرا جایز نمیدانند، پس اینان نیز در انحراف سلف شریکند، و چیزى از آنچه را که آنان فاسد کردند اصلاح نکردند.



[1] ، مذهبى که مى گوید: (هیچ ارزشى براى ادراکات انسان نیست ، مگر آن ادراکاتى که منشاء عمل باشد، آنهم عملى که به درد حوائج زندگى مادى بخورد، حوائجى که جبر زندگى آن را معین مى کند).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی